بر شانهی غولها ایستادهایم
با استاد عبدالکریم سروش درخصوص قرآن کریم، ترجمهپذیری آن و ترجمه قرآن استاد آیتی به گفت وگو نشستیم.
- پیش فرضهایی که ترجمه قرآن و به طور کلی متون مقدس را امکان پذیر میسازند چیست؟
سؤال شما سؤال بسیار مهمی است و در بطن خود یک پاسخ مستتر دارد و آن اینکه ترجمه محتاج به پیش فرض است و این سخن بسیار استواری است. هیچ مترجمی مخصوصا مترجم متنهای مقدس و کلاسیک و مهم نمیتواند بدون پیش فرض ترجمه را آغاز کند. غرض از پیش فرض اینجا صرف اطلاعات زبانی نیست.
این بدیهی است که مترجم باید زبان مقصد و مبدأ را به خوبی بداند. ادبیات هر دو زبان را مطالعه کرده باشد و در آنها چیره دست باشد. و اینکه در کشف معانی لغات و عبارات باید حداکثر دقت را به کار ببرد و از اهل فن استفاده بجوید، تردیدی نیست. اما داشتن پیش فرض، مطلب دیگری است و آن نگاهی است که مترجم به متن دارد و رأیی که درباره زبان دارد.
منظور خود را با ذکر مثالی مستقیم آشکار تر میکنم؛ بپردازیم به ترجمه قرآن- بحث اصلی ما- بنده معتقدم که هر مترجم و هر مفسری (هر ترجمه یی تفسیری است منتها تفسیر مفصل و مختصر داریم و هر ترجمه یی تفسیر مختصری است) باید تکلیف خود را روشن کرده باشد که با چه متنی روبه رو است و این متن از چه زبانی برخوردار است. در مورد قرآن فی المثل مترجم باید پیشاپیش برای خود معلوم کرده و داوری کرده باشد که آیا زبان قرآن یک زبان عرفی است یا زبان فنی. منظور من از زبان فنی مثلاً زبان حقوقی، فلسفی و علمی است. در حالی که زبان عرفی هیچ یک از اینها نیست اما میتواند در مواردی و مواضعی شامل آنها هم باشد و این نقطه عزیمت مهمی است. من شخصا خود هیچ گاه قرآن را به تمامی ترجمه نکردم اما پیش آمده که پاره یی از آن را ترجمه کردم و البته به ترجمههای دیگران نیز فراوان نظر افکندم. در ترجمهها و در تفسیرها همیشه به همین نکته دقت میورزیدم که آیا مترجم و مفسر زبان قرآن را زبانی فنی در نظر گرفته یا یک زبان عرفی. من معتقدم که در ترجمه قرآن باید پیش فرض مترجم این باشد که زبان یک زبان عرفی است. و پیامبر یا خداوند به زبان متخصصان سخن نگفته. و اصطلاحات فلسفی، حقوقی و... به کار نبرده. آیا نباید برای ما این نکته آموزنده یی باشد که در سراسر قرآن یک بار کلمه وجود، جوهر، ماهیت و تعابیری که حقوقدانان بعدها پدید آورده اند به کار نرفته است و مخصوصا کلمه حق در قرآن به معنای حقوقی آن به کار نرفته است. اینها نکتههای فوق العاده مهمی است که اگر ما به آنها دقت نکنیم به خطاهای بسیار درخواهیم غلتید.زبان قرآن به گمان من یک زبان عرفی است. زبان عرفی میتواند شامل مبالغه، مجاز، ضرب المثل، تلمیحات و اشارات به گفتههای دیگران باشد. شامل فنون بلاغی و بازیهای زبانی و شیوههای خطابی باشد و همه اینها به خوبی در قرآن یافت میشود. شما هیچ گاه در یک کتاب فلسفی اشاره به یک ضرب المثل را نمیبینید. هیچ وقت در یک کتاب حقوقی از مجاز استعاره، شعریات و ذوقیات و خطابیات استفاده نمیکنید. اما در زبان عرفی همه اینها هست و جایز است و بر رنگارنگی زبان و نفوذ آن تاثیر بسیاری میگذارد و به همین سبب به گمان من پیش فرض یک مترجم قرآن باید وجود چنین زبانی باشد. در زبان فارسی من دو ترجمه خوب را در دوران پس از انقلاب میشناسم که به این شرط حقاً وفا کرده اند ؛ یکی ترجمه آقای بهاءالدین خرمشاهی و دیگری عبدالمحمد آیتی که بعداً درباره این دو صحبت بیشتری خواهم کرد.
-اگر زبان کتاب مقدس ر ا امری عرضی بدانیم، محدودیتهای زبانی بر مضمون الهی نازل بر قلب رسول چیست؟
من عرضی را در مقابل ذاتی بکار برده ام، آن هم نه به مفهوم ارسطویی کلمه بلکه به معنایی که خودم در مقاله «ذاتی و عرضی در ادیان» آورده ام. غرض از «عرضی» یعنی آن چیزهایی که اینک هستند ولی میتوانستند نباشند و غرض از « ذاتی» یعنی آن چیزهایی که هستند و نمیتوانستند نباشند. بسیاری از چیزها را در قرآن داریم که عرضی به معنایی که گفتم هستند. یعنی میتوانستند آن گونه نباشند و چیز دیگری به جای آنها بنشیند. مثل ذکر جنگها. اگر جنگهایی که در زمان پیامبر واقع شد، واقع نمیشد یا به گونه دیگری واقع میشد، نقلها و حوادث دیگری در قرآن میآمد. در صدر عرضیات، زبان قرآن است که زبان عربی است. بسیار بدیهی و روشن است که اگر پیامبر اسلام در جای دیگری غیر از عربستان مبعوث میشدند مثلاً در یونان، آلمان یا چین، زبان کتاب شان فرق میکرد. همان طور که زبان کتاب عیسی(ع)، سریانی بود و زبان کتاب موسی(ع) عبری بود و چه از این طبیعی تر و مقبول تر. پس زبان قرآن به این معنا عرضی است، یعنی میتوانست به جای این زبان، زبان دیگری باشد اگر پیامبر عرب نبودند. اما این عرضی بودن به معنای غیرمهم بودن نیست. حالا که زبان قرآن عربی و عرضی است البته مهم است و باید نهایت کوشش مان را در درک این زبان و نشاندن آن در جای خود داشته باشیم،آن رأیی که من در باب عرفی بودن زبان آوردم به تمام زبانها اطلاق میشود یعنی در تمام زبانها؛ زبان آلمانی، فارسی و یونانی و... زبان عرفی و تخصصی داریم و این یک حکم فلسفی و زبان شناسانه درباره زبان است. اما «عرضی بودن» مربوط به خصوصیت این کتاب یا آن کتاب میشود.علی ای حال امروز که ما زبان قرآن را عربی مییابیم باید بهترین جهد را بکنیم برای اینکه این زبان را نیکو بشناسیم تا بتوانیم بهترین ترجمه را از آن ارائه کنیم. بگذارید در این جا نکته یی را اضافه کنم که گمان میکنم نکته مهمی است. بسیاری گمان میکنند که با ترجمه کردن، ما همیشه چیزی را از دست میدهیم. من این را قبول دارم که هیچ زبانی را به طور تام و تمام نمیتوان به زبان دیگری ترجمه کرد. زبانها ویژگیهایی دارند که به سبب آن به سادگی به زبان دیگری قابل تبدیل نیستند.
این حرف درست است اما بدون تکمله یی کامل نیست و آن این است که ما در ترجمه چیزهایی هم به دست میآوریم و این نکته دوم بسیار مهم است. ما نباید پشیمان یا پریشان باشیم ازاینکه مجبوریم دست به ترجمه ببریم چرا که با ترجمه نه فقط چیزی را گاهی از دست میدهیم بلکه چیزهایی را هم به دست میآوریم و در این جا برد و باختی توام باهم صورت میگیرد. من معتقدم که ما ایرانیها و فارسی زبانان در فهم قرآن، اگر به ترجمههای فارسی مراجعه کنیم موفق تریم تا به تفسیرهای عربی. زبان هر قومی چنان با جان و روان آنها همبستگی دارد که هیچ مطلبی را در هیچ زبانی آنچنان نمیفهمند که در زبان مادری شان درک میکنند.
به علاوه گاهی در زبان اصلی مطلبی به نحو مبهم و پیچیده و تو در تو و تیره بیان شده اما مترجم میتواند برای مفهوم کردن آن در زبان دیگر از فنونی استفاده کند که آن غموض و تیرگی را از بین ببرد. مثالی میزنم؛ خود آلمانیها میگویند اهمیتی را کههایدگر بیرون آلمان دارد هیچ گاه در آلمان نداشته است چرا که زبان این فیلسوف چنان تو در تو و گاه چنان مغلق و نامفهوم است که اهل زبان از خیر خواندنش میگذرند اما مترجمی که آن را به زبان انگلیسی، فرانسوی و هر زبان دیگری برمیگرداند نهایت دقت را میورزد برای اینکه مراد فیلسوف را در زبان دوم و سوم به مفهوم ترین وجه بیان کند. چنان که حتی خود فیلسوف هم نتوانسته آن را چنان بیان کند. این است که میگوییم در ترجمه، گاهی چیزهایی به دست میآید که چیزهای از دست رفته را جبران میکند. من معتقدم ما فارسی زبانان باید آشنایی مان را با قرآن فارسی بیشتر کنیم. حتی ادعای من بالاتر از این است، ما اگر از ابتدای آشنایی با اسلام - از 13 قرن پیش - قرآن را به فارسی میخواندیم اسلام ما متفاوت بود با اسلامی که امروز داریم. غرض از تمام این حرفها این است که جهد مترجمان قرآن را کوچک نگیریم. آنها کار عظیمی میکنند و این کار عظیم برکات عظیمی خواهد داشت. از خشنودیهای من این است که بعد از انقلاب اسلامی جهد و جهاد در راه ترجمه قرآن به فارسی شتاب بسیار گرفته. میدانم که در این میدان برخیها برای شهرت گام نهاده اند اما جمع کثیری از سر حسن نیت، طهارت نفس و ارادتی که به پیامبر و دیانت و شریعت شان داشتند به این کار اهتمام ورزیدند. ما اکنون ترجمههای متعددی از قرآن فارسی در دست داریم که نقصانهای یکدیگر را میپوشانند و کمالات یکدیگر را تکمیل میکنند. اکنون جوانان ما میتوانند بسی بهتر از گذشته با ادبیات قرآنی و جهان بینی آن آشنا شوند. پس بهترین حرمتی که ما به جهد این مترجمان ارجمند میتوانیم بگذاریم خواندن آثار آنان و نزدیک شدن به جهان بینی قرآن است.
-اگر معتقد به رهیافتی تاریخی به قرآن باشیم، آیا میتوانیم خطا پذیری معرفت دینی را به قرآن نیز بسط دهیم؟
معرفت دینی که قطعاً خطا دارد. گاه در قرآن مشاهده میشود که پارههایی از ظواهر آیات قرآنی با معارف بشری تعارض دارد؛ خواه با معارف فلسفی، علمی و خواه با معارف تاریخی و این نکته یی است که از دیرباز مورد توجه بوده است. حال تفسیری که از این تعارض می شود متفاوت است. کسانی از گذشتههای دور مانند زمخشری در تفسیر خودش و جمع کثیری از معتزله و در جهان جدید کسانی چون دوست عزیز ما جناب آقای خرمشاهی و پاره یی از مفسران عرب معتقدند که این خطاها در قرآن هست اما از باب همگامی و همراهی با مردمان جاهل دورانی است که قرآن در آن زمان نازل شده است. این یک نوع تحلیل است. کسان دیگری هستند که معتقدند که به هیچ وجه چنین نیست و این تعارض ظواهر فقط ظاهری است و اگر به عمق معنا برویم می توانیم رفع تعارض کنیم. کسانی معتقدند که برای رفع تعارض باید به تاویل دست ببریم چنان که مرحوم طباطبایی چنین می کردند. کسان دیگری معتقدند که این تعارضها وجود دارد و غیرقابل انکار است ولی اساساً چون قرآن کتابی علمی یا فلسفی نیست آنها را نباید مهم شمارد و پیام قرآن در جای دیگری است و به تعبیر مفسرین «خذ غایات و اترک مبادی» یعنی به مقدمات توجه نکنید و به مراد توجه کنید، شبیه آن چه که مولانا در مثنوی آورده است که گندم را از پیمانه برگیرید و به خود پیمانه و قالب و شکل آن کاری نداشته باشید.
- از آنجا که مترجم باید با نویسنده یک اثر در عرصههایی چون زمان، مکان، فرهنگ و... هم افق باشد، آیا این به معنی دخالت دادن عقاید کلامی مترجم در ترجمه نیست؟
مسلماً همین طور است و این هیچ عیبی نیست، عیب آنجاست که شخص نقادانه عمل نکند وگرنه چنان که من در نوشتههایم آورده ام؛ تمام تفسیرها تفسیر به رای است و ما تفسیر بدون رای نداریم. ولی معنای این حرف این نیست که تمام تفسیرها درست اند، چرا که تمام رایها درست نیستند. ابتدا مترجم باید آراء پیشین خودش را تنقیح کند و آنگاه با یک ذهن پر و آگاه از درونمایه خود وارد عرصه تفسیر شود. آنهایی که می گویند ذهن خود را خالی کرده اند به واقع خالی نکرده اند، بلکه از پر بودنش آگاهی ندارند. چگونه می شود آدمی با ذهن کاملاً خالی وارد تفسیر قرآن شود؟،
اما باید تحمیل بر قرآن نکنیم. بگذارید در اینجا نکته یی را تذکر بدهم که شاید مورد غفلت واقع می شود؛ علم تفسیر مانند هر علم دیگری، یک علم جمعی است. من به منزله یک مفسر با همه آراء پیشینی که دارم وارد تفسیر قرآن می شوم، سعی می کنم چیزی را بر قرآن تحمیل نکنم، سعی می کنم نهایت دقت را بکار بندم تا خطایی نکنم و خدایی ناکرده آن خطا را به پای قرآن ننویسم. ولی تفسیر من که تمام علم تفسیر نیست. حرفهای من یک رای است. مفسر دیگر به شیوه دیگری و با پیش فرضهای دیگری وارد می شود. مفسر سوم همین طور، مفسر دهم هم همین طور و...
علم تفسیر در واقع، مجموع اجتهاداتی است که مفسران می کنند. این کافی نیست که شما به من بگویید مواظب باش به خطا نروی یا تفسیر به رای نکنی، چرا که علم تفسیر عبارت نیست از سخنان من. همان طور که علم فقه عبارت از آراء و فتاوای شیخ طوسی نیست،علم تفسیر نیز فقط آراء و فتاوای فخرالدین رازی یا علامه طباطبایی نیست. مفسران عدیده داشته ایم و مجموع اینها را که نگاه کنیم می توانیم به یک تفسیر نسبتاً مطلوب در حد طاقت بشری برسیم. لذا از این نباید ترسید که مفسران پیش فرضهایی دارند، از این باید ترسید که رای یک مفسر مساوی با کل علم تفسیر شمرده بشود یا باب تفسیر جمعی بسته شود. از این باید ترسید که علم تفسیر را از جمعی بودن بیندازیم . این ناصواب است. اما همین که باب را باز بگذاریم تا کسانی که تخصص لازم را دارند وارد این عرصه بشوند و رای خودشان را عرضه کنند رفته رفته ما به کمال مطلوب نزدیک می شویم.
آراء شاذ و نامقبول رفته رفته تراشیده می شوند و به کناری افکنده می شوند. در ترجمه هم همین طور است. ترجمههای بسیاری به بازار عرضه می شود رفته رفته چند ترجمه نیک از آن میان سر بر می آورد. هیچ ترجمه یی بهترین ترجمه نیست و این جهد و جهاد باید ادامه پیدا کند. در قرن هیجدهم مرحوم شاه ولی الله دهلوی - که از علمای بزرگ اهل سنت و ساکن هند بود و فارسی هم نیکو می دانست - ترجمه فارسی از قرآن عرضه کرد که ترجمه دقیقی است. من چند سال پیش عزم کردم که ترجمه ایشان را تصحیح و چاپ کنم ولی کسی به من گفت که او هم مشغول همین کار است، لذا من قلم بر زمین نهادم. ولی تا امروز هم اثری از انتشار این ترجمه نیست. و ای کاش کسی آن را به دست بگیرد و منتشر کند.
اکنون دو قرن از این ترجمه می گذرد. این همه ترجمه فارسی بعد از آن به بازار آمده.شما می توانید با مراجعه به اینها پیشرفت امر ترجمه را ببینید و اینکه چقدر در این زمینه خوب کار شده و جلوتر آمده ایم و ان شاء الله جلوتر هم خواهیم رفت. و این نیست مگر به برکت کار جمعی در این زمینه.
علم همیشه یک حرکت جمعی و جاری است و محصور به فعالیت هیچ تک نفری نیست.
- از دیدگاه شما آیا مترجم یک کتاب مقدس باید به آن اعتقاد داشته باشد؟ آیا تدین و اعتقاد مترجم یک متن مقدس تاثیری در ترجمه او دارد؟
مسلماً تاثیر می گذارد. یعنی اینکه مترجم به آنچه ترجمه می کند اعتقاد داشته باشد یا نه خودش یکی از پیش فرضهای اوست. اما اینکه باید اعتقاد داشته باشد نه، بایدی وجود ندارد. قرآن را خود پیامبر ابتدا بر کسانی می خواند که اعتقادی به خدا و پیامبر نداشتند ولی بالاخره این کلام را به گوش آنها می رساند تا بفهمند و ایمان بیاورند. لذا خواندن قرآن، فهمیدن، ترجمه و تفسیر قرآن هیچ کدام متوقف بر این نیست که کسی لزوماً ایمان و اعتقاد به پیامبر اسلام و خدای او داشته باشد. اما وقتی که این ایمان در میان آمد تفاوتهایی در امر ترجمه و تفسیر پیدا خواهد شد. قرآن می گوید که در آن هیچ اختلاف و تناقضی نیست حال آنکه یک نفر که به قرآن ایمان دارد مسلماً در مقام تفسیر خواهد کوشید که اگر تناقضی ببیند رفع تناقض کند. اما یک غیرمعتقد بسیار راحت می تواند تناقضهایی را در قرآن نشان داده و حتی آنها را دلیل بر بطلان این مکتب بگیرد اما باز نکته قبلی ام را تکرار می کنم؛ تفسیر فقط ملک مفسران مومن نیست. علم تفسیر علمی جمعی و جاری است و هم مومنان و هم غیرمومنان می توانند به آن روی بیاورند و در آن زمینه تولید معرفت کنند. من جایی هم نوشته بودم که دین کالایی نیست که فقط به عاشقان سپرده شده باشد. عاشقان یک دسته از خریداران و مصرف کنندگان این کالا هستند. غیرعاشقان هم حق دارند که این کالا را خریداری و مصرف کنند. و در آن به دیده انصاف و عنایت بنگرند. لذا تفسیر مومنانه داریم و تفسیر غیرمومنانه نیز داریم. اتفاقاً به نظر من مومنان باید به تفسیرهای غیرمومنانه هم توجه کنند. چون آنان چیزهایی می بینند که عاشقان نمی بینند. چنان که سعدی گفت؛
از صبحت دوستی برنجم کاخلاق بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشم چالاک / تا عیب مرا به من نماید؟
دشمن هیچ حسنی نداشته باشد این حسن را دارد که گاهی نقصانها را بزرگ می کند، نادیدنیها را می بیند و برجسته می کند و بر آنها انگشت تاکید می گذارد و در علم تفسیر که علم جمعی و جاری است همه اینها جای دارد.
-چه مسائل و پارامترهایی در آیات متشابه قرآن باید مورد توجه قرار بگیرند؟
بحث از آیات محکم و متشابه بحث فوق العاده دشوار و طولانی است. البته من اینجا نظر خودم را می گویم. بعضیها معتقدند که یک دسته از آیات به صورت متشابه نازل شده اند و دسته یی دیگر از آیات نیز به صورت محکم نازل شده. یعنی این محکم و متشابه بودن را آیات از پیش خود و بر پیشانی خود دارند. من حقیقتاً چنین تصوری و چنین درکی از مساله ندارم. من معتقدم که محکم و متشابه در جریان فهم قرآن پدید می آید؛ یعنی وقتی که من شروع به فهمیدن این متن می کنم برای من پاره یی از آیات متشابه می شوند و پاره یی از آیات محکم در قرون مختلف محکمات و متشابهات جای خود را با هم عوض کرده اند و اصلاً این تنها قرآن نیست که محکم و متشابه دارد؛ کتاب حافظ هم محکم و متشابه دارد، مثنوی هم محکم و متشابه دارد. کتاب انجیل و تورات هم محکم و متشابه دارد. محکم و متشابه متعلق به پروسه فهمیدن است نه اینکه پیشاپیش و قبل از فهمیدن در قرآن نهاده شده باشد و علامت داشته باشند، به طوری که ما بتوانیم تقسیم بندی و خط کشی بکنیم و بگوییم فلان آیات همیشه محکم اند و فلان آیات همیشه متشابه. من چنین درکی از مساله ندارم و البته آن سخن قرآنی بهترین راهنماست که متشابهات را با ارجاع به محکمات باید فهمید. هر آیه یی برای مفسری متشابه می شود،و او می تواند با ارجاع به بقیه آن را بفهمد. حتی در عرصه فلسفه نیز چنین است ؛ اساساً در عالم معرفت چنین است. همیشه پارههایی ناروشن اند و پارههایی روشن تر. ما همیشه ناروشنها را در پناه روشنها می فهمیم. این یک حکم عام است که در فهم متون هم به کار می رود و محکم و متشابه در پروسه این فهم متولد می شوند و نکته مهم این است. وقتی پای متشابهات به میان می آید قصه تاویل هم به میان می آید چنان که در قرآن آمده است. آنچه که من گفتم مبتنی بر تئوری من در قبض و بسط تئوریک( یا هرمنوتیک) قرآن بود.
-سیر ترجمههای قرآن را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا معتقد هستید مکاتبی در ترجمه قرآن وجود داشته است؟
اینکه مکاتبی در ترجمه قرآن دست کم در ایران وجود داشته باشد من چنین چیزی را نمی بینم. اولین ترجمه قرآنی که با آن آشنا شدم ترجمه مهدی الهی قمشه یی بود. من شاگرد دبیرستان علوی بودم. رسم نیکویی در دبیرستان علوی بود که همه دانش آموزان هر روز پیش از آغاز دروس، یک ربع ساعت قرآن داشتند. معلم خاصی بر سر کلاس می آمد و بر حسب مورد به ترجمه یا تفسیر آیاتی از قرآن می پرداخت. آقای علی اصغر کرباسچیان نویسنده رساله مشهور توضیح المسائل، معلم قرآن ما بود. و هر روز یک ربع ساعت برای ما ترجمه و تفسیر قرآن می گفت. گاهی هم آقای رضا روزبه مدیر دبیرستان علوی که خویشاوندی سببی با مرحوم علامه طباطبایی داشت با علاقه خاصی برای ما به شرح تفسیرالمیزان می پرداخت. قرآنهای موجود در مدرسه علوی که ما آنها را می خواندیم ترجمه مرحوم الهی قمشه یی با خود داشت و اولین آشنایی من با ترجمههای قرآن این گونه آغاز شد. اما اتفاق نیکویی که افتاد این بود که من غزلی را در مدح مولا علی سروده بودم و به مناسبت ولادت ایشان در مدرسه خواندم و به من جایزه یی دادند که آن عبارت بود از ترجمه قرآن به قلم ابوالقاسم پاینده. این ترجمه اکنون چندان در دسترس نیست و گمان نمی کنم که انتشار مجددی یافته باشد. اما آن زمان که من نوجوانی 16 ،17 ساله بودم این ترجمه بر من تاثیر بسیار زیادی گذاشت. متن آهنگین و فارسی شیرین و فصیحانه یی داشت. مقدمه بلندی هم بر ترجمه قرآن داشت که این مقدمه خصوصاً بسیار دلچسب بود. من به یاد دارم که در منزل می نشستم و این مقدمه را با صدای بلند می خواندم و لذت می بردم. از آنجا بود که آشنایی من با ترجمهها آغاز شد. بعدها شنیدم که علامه محمد فرزان نقد بلند بالایی بر ترجمه آقای پاینده نوشته و چند هزار خطا در آن دیده است. من حقیقتاً تعجب کردم که کسی که چند هزار خطا در ترجمه کسی می بیند چرا نمی نشیند و خود ترجمه یی از قرآن فراهم نمی آورد. باری بعدها فهمیدم که ترجمه آقای قمشه یی هم ایراد بسیار دارد که بعضی از آن ایرادها و اشکالات را خود من به دست آوردم. جناب آقای خرمشاهی مقاله یی نوشتند و نزدیک به 600 ایراد بر آن ترجمه گرفتند. بعضی از اغلاط به راستی تعجب برانگیز است که مترجمی در سطح آقای الهی قمشه یی چطور به این خطاها دچار شده. البته فرزند ایشان دکتر حسین الهی قمشه یی آن ترجمه را ادیت کردند اما با این حال هنوز پاره یی از اغلاط در آن وجود دارد. اما ترجمه روانی است. ترجمه آقای معزی هم بود که تقریباً ترجمه تحت اللفظی بود و با این احوال ترجمه یی نسبتاً دقیق بود و من بیشتر آن را به کار می بردم. آقای قمشه یی ترجمه تفسیری کرده بودند یعنی در بسیاری مواقع پرانتز باز کرده و نکاتی را برای تفصیل یا تکمله مطلب به ترجمه آیه افزوده بودند. باری بعد از انقلاب از بهترین ترجمههایی که منتشر شد یکی ترجمه آقای آیتی - خداوند به ایشان صحت و عافیت و عمر بلند عنایت کند- است. روانی این ترجمه و دقتی که در آن است حقیقتاً نظر مرا جلب کرد. ترجمههای دیگری هم هستند، ترجمه آقای امامی، خواجوی، فولادوند، جلال الدین فارسی، جلال الدین مجتبوی و پاره یی دیگر از ترجمههایی که شاید اکنون به خاطر نیاورم، اینها همه خوب بوده اند و وجوه نیکویی دارند اما از میان این همه ترجمه (که گمان می کنم پاره یی دیگر هم در راه است ) من حقیقتاً دو ترجمه را پسندیدم. یکی ترجمه آقای آیتی است و دیگری ترجمه جناب خرمشاهی.
فارسی این دو ترجمه و دقت شان سطح نیکو و بالایی دارد به طوری که وقتی آنها را می خوانید احساس می کنید با یک متن روان سر و کار دارید که با شما حرف می زند و شما را سرگردان نمی کند و به نحو وفاداری پیام مولف را به شما می رساند. غرض من به هیچ وجه این نیست که این ترجمهها بی نقص اند. ان شاءالله این ترجمهها کامل تر خواهند شد و احیاناً اگر در آنها خطایی رفته یا بی دقتی شده با نظر اهل فن رفع خواهد شد. فی المثل اخیراً توجه کردم که ایشان دو آیه ذیل را یکسان معنا کرده اند. «ولا تقتلوا اولادکم من املاق نحن نرزقهم و ایاکم» و دیگری « ولا تقتلوا اولادکم خشیته املاق نحن نرزقکم و ایاهم.» ترجمه اولی این است که «فرزندانتان را به سبب فقر مکشید. ما رازق آنها و شماییم» و ترجمه دومی این است؛ « فرزندانتان را از ترس فقر مکشید ما رازق شما و آنهاییم.» دیده می شود که در اولی از فقر بالفعل و در دومی از فقر محتمل سخن می گوید و به همین دلیل در آیه اول می گوید رازق آنها و شماییم و در دومی می گوید رازق شما و آنهاییم. این ظرافت ظاهراً از آقای خرمشاهی فوت شده است. توضیحاتی که آقای خرمشاهی در پای ترجمه آیات نوشته اند بسیار سودمند است. مهم تر از همه اینکه این دو مترجم بزرگ، پیش فرض شان
- گرچه بیان نکرده اند- این بوده که زبان قرآن زبانی عرفی است نه یک زبان تخصصی. خصوصاً از میان مترجمان قرآن به فارسی که من تاکنون می شناسم باید بگویم که آقای آیتی در ادبیات عرب چیره دست ترند. ایشان با تخصصاً در این وادی گام زده اند و از این حیث به گمان من رتبه بالاتری دارند. آقای آیتی معلقات سبعه را - از دشوارترین اشعار و متون عربی که متعلق به دوران جاهلیت است - به فارسی ترجمه کرده اند. از همه مهم تر کار کارستانی که ایشان انجام داده اند، ترجمه تاریخ ابن خلدون به فارسی است. مقدمه تاریخ ابن خلدون را سالها قبل از انقلاب محمدپروین گنابادی به فارسی در آورد که اکنون هم موجود است. اما تاریخ شش جلدی ابن خلدون را که عربی نسبتاً دشواری دارد آقای آیتی با همت و پشتکار بسیار به فارسی در آورده اند. و اینها همه نشان می دهد دستی که در عربی دانی و عربی شناسی دارند قوی تر از دیگران است. و آقای آیتی در صدر دیگر دانشوران قرار دارند. باری ترجمه ای هم که ایشان ارائه کرده اند حقیقتاً ترجمه قابل اعتمادی است. اما اینکه کسی مکتب خاصی در ترجمه ایجاد یا ادعا کرده باشد من خبر ندارم و چنین چیزی را فعلاً در افق نمی بینم.
- اگر برداشتی اصولی نسبت به ارتباط زبان عربی و نص قرآن داشته باشیم، آیا این اعتقاد اسلامی که متن قرآن را ترجمه ناپذیر می داند ادعایی جزم اندیشانه است؟
پاسخ شما هم آری است و هم نه. آری به این معنا که هیچ متنی کاملاً از زبانی به زبان دیگر قابل ترجمه نیست. خواه قرآن باشد خواه مثنوی و آثار شکسپیر، کانت، دکارت، بو علی سینا و دیگران. اگر غرض این است که یک ترجمه کاملاً وفادار و مطابق با نسخه اصل داشته باشیم هرگز نمی توان به این مقصود رسید. اما اگر غرض این باشد که می توان ترجمه یی به دست داد که تا حدود زیادی منعکس کننده متن اولی و اصلی باشد البته می توان. خواه از قرآن یا حافظ و مثنوی و شکسپیر و دیگران.
قصه جزم اندیشی نیست. باید تفکیک کرد که به چه معنا می شود و به چه معنا نمی شود. بهترین دلیل برای اینکه شدنی است همین است که شده است. یعنی ترجمههایی از مثنوی، حافظ و از قرآن به فراوانی به زبانهای مختلف صورت گرفته و ما نمی توانیم بگوییم این ترجمهها به طور کلی با متن بیگانه است. به هیچ وجه این گونه نیست. ولی اینکه ترجمه یک بار و برای همیشه صورت بگیرد و یک ترجمه، آخرین ترجمه باشد چنین چیزی نیست و نشدنی است.
- اگر ترجمه خود تفسیری از کلام نویسنده است، جایگاه و تعریف واقعی ترجمه در مورد متون مقدس که دارای پیچیدگیهای کلامی هستند چیست؟
ترجمه تفسیر مختصر است. و هر تفسیری یک ترجمه مفصل است. در تفسیر شما سعی می کنید پارههای مختلف یک متن را کنار هم بگذارید یعنی آنچه را که در ترجمه به طور خلاصه و (گاهی ناآگاهانه) به دست خواننده می دهید در تفسیر باز می کنید. یک مفسر می کوشد که مثلاً به شما بگوید که الله در قرآن چگونه توصیف شده است و در چه مقامهایی از آن یاد شده است. مفسر این را به طور مبسوط مورد بحث قرار
می دهد اما مترجم همه اینها را باید در نظر بگیرد و نهایتاً به این داوری برسد که آیا هر جا لفظ الله در قرآن آمده در ترجمه فارسی همان الله بگذارد یا خدا. این یک داوری مفسرانه است که در ترجمه خود را نشان می دهد. کسانی هستند که معتقدند God در انگلیسی یا خدا در فارسی همان معنا و نقشی را ندارد که الله در عربی. و اگر مترجم به این داوری برسد ترجمه اش متفاوت می شود. بحث از اینکه الله کیست یک بحث تفسیری است که مفسر انجام می دهد ولی ترجمه الله به خدا کار مترجم است. یا مثلاً مفهوم رحمت که آیا همان مهربانی است در زبان فارسی یا نه. و اینکه خدا هم رحمان هم رحیم است،اینها چه تفاوتی باهم دارند. در مورد تفاوت، اینها مفسر بحث می کند، با مراجعه به ریشههای لغوی، تاریخ کلمات و حتی مراجعه به زبانهای غیرعربی چون عبری و اینها، تا روشن کند که رحمان و رحیم تفاوت شان چیست. اما مترجم باید این دریای بزرگ معانی را در یک سبوی کوچک بریزد، یک کلمه در مقابل رحمان و کلمه یی دیگر برای رحیم بیابد، همین و بس. لذا ترجمه، تفسیر غنی و ملخص است. در حالی که تفسیر یک ترجمه مبسوط و مفصل است کار مترجم چندان کار ساده یی نیست. چنان که گفتم اگر مترجم بخواهد دقیق باشد باید تمام این نکات را مورد توجه قراردهد و پس از آن به انتخاب واژه دست بزند. فقط عربی دانستن به هیچ وجه کافی نیست. کمترین چیزی است که مورد حاجت است. بعضیها همان را هم ندارند. یکی از این مترجمان قرآن را می شناسم که خیلی هم پروپاگاندا کرد که ترجمه اش در آینده منتشر خواهد شد که متاسفانه حتی بهره کافی از زبان عربی ندارد چه برسد به دانستن این نکات ظریف که رنج بسیار می طلبد و انسان باید استخوان خرد نماید. او در عالم فلسفه هم که مدعی آن است کاری درخور نکرده و جز ترجمه یی که آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نکرده و حالا هوس ترجمه قرآن به سرش زده.
باری اینها که گفتم در ترجمه از هر کتاب مهمی چون حافظ، مولانا و... لازم است. و در ترجمه قرآن از همه لازم تر و واجب تر است چرا که قرآن کتاب اعتقادی بیش از یک میلیارد مسلمان، کتابی تمدن ساز است و با آن شوخی نمی توان کرد.
- به لحاظ زیبایی شناختی آیا قرآن را دارای ساخت اعجاز آمیز می دانید؟
قرآن البته یک کتاب کلاسیک بسیار زیبا است، این یک بحث کلامی است که متکلمان ثابت کنند که آیا زیبایی قرآن و فصاحتش به حد اعجاز می رسد یا نه. اما حتی برای کسانی که قائل به اعجاز قرآن نیستند یا مسلمان نیستند قرآن کتابی است در حد اعلای بلاغت. یعنی چه برای اعراب هم زبان پیامبر و چه برای بعدیها قرآن یک کتاب الهام بخش بلاغت بوده است. زبان عربی به اعتراف خود ادبای عرب وام بسیار به قرآن دارد.
یعنی قرآن زبان عربی را زنده کرد و پیراست و اساساً یک الگو برای سخن گفتن و نوشتن به دست داد، نویسندههایی که پس از آمدن قرآن ظهور کردند نثرشان تحت تاثیر قرآن قرار گرفت. حتی نویسندههایی که گویا ملحد بودند مثل ابن مقفع از نظر بلاغت بسیار وامدار قرآن هستند و تعبیر خود قرآن «قرآنا عجبا» یعنی اینکه ما با یک کتاب عجیب و شگفت آور روبه رو هستیم. اهمیت آن وقتی بیشتر می شود که بدانیم که کسی آن را آورده و بر زبان کسی جاری شده که امی بوده و به مکتب نرفته است و به قول حافظ در عین مکتب نرفتگی مساله آموز صد مدرس شد. حافظ را ببینید. او شاعر درجه اول ایرانی بلکه شاعر درجه اول جهانی است. اما حافظ بی سواد نبود و بسیار مشغول ادب آموزی بود و بلکه کاری جز مراجعه به دیوانهای ادبای ایرانی و عرب نداشت. عمر 70 - 60 ساله خود را فقط در این راه سپری کرده بود و از بسیاری چون نظامی، سلمان ساوجی، خاقانی، سعدی و خواجوی کرمانی وام گرفته بود. به قول مولانا هیچ کس نیست که از دیگری بهره نبرده باشد
باقیان هم در حرف هم در مقال/ تابع استاد و محتاج مثال
یا به قول نیوتون «بر شانه غولها ایستاده بود». وقتی از نیوتون پرسیدند که تئوریهایت را از کجا آوردی، گفت؛ در بیابان که زاده نشده ام، متولد کویر که نیستم. قبل از من گالیله، کپرنیک، کپلر و فیلسوفان و ریاضیدانها در قرون وسطی بودند و از آثار همه اینها استفاده کرده ام. حافظ و سعدی و مولانا و همه بزرگان هم همین طور بودند. اما وقتی به پیامبر نگاه می کنید چنین وضعیتی را نمی بینید و این است که قرآن را معجزه می کند یعنی چنان کتابی از چنین شخص امی، البته امر شگفت آور و عجیبی است و به زبان دینی یک معجزه است. بی جهت نبود که این کتاب تمدن ساز شد و الهام بخش شاعران و عارفان بسیار بود.
- و حرف آخر
جوانان را توصیه می کنم به خواندن بیشتر قرآن خصوصاً ترجمههای فارسی قرآن. این ترجمههای فارسی اکنون در بین ما نعمتی است عظیم و مجهول القدر. یک بار خانمی در امریکا به من گفت؛ من از نماز خواندن به عربی هیچ لذتی نمی برم و درکی ندارم و دیگر ادامه نمی دهم. من گفتم؛ بسیار خوب به همان زبان که درک می کنی نماز را بگزار ولی ذکر خدا را فرو نگذار.
حالا نماز به کنار اما در باب قرآن بگویم که شاید بسیاری جوانان ما از قرآن عربی چیزی در نیابند یا رنج بسیار داشته باشد تا به مغز معانی برسند، به همین ترجمههای قرآن رو کنند که در آن فوائد فراوان است. می دانم که کسانی مردم را از نزدیک شدن به قرآن می ترسانند و قرآن را کتاب بسیار پیچیده و غریبی نشان می دهند و چنین وانمود می کنند که فقط فیلسوفان، فقیهان و عارفان آن را می فهمند و دیگران باید هراسناک باشند مبادا اشتباه کنند و مرتکب گناه شوند، من عرض کنم که این واهمهها و هراسها، همه نابجاست. قرآن به زبان همگان و برای همگان است. همین مردمان کوچه و خیابان که مشتاق یافتن حقیقت اند باید از هر راهی و از هر روزنه یی که هست به سوی حقیقت بشتابند و این ترجمههای قرآن از این نظر فوق العاده مبارک اند و باید مورد استقبال نسل جوان قرارگیرند. هیچ کس نترسد که مبادا قرآن را غلط بفهمد چرا که گفتم فهم یک امر جمعی است. اگر اجازه داده شود که همگان به فهم قرآن روی بیاورند این فهمهای درست و نادرست یکدیگر را تعدیل خواهند کرد و هر کس هم مستقلاً وفرداً پاسخگوی خدا خواهد بود. من بار دیگر زحمت مترجمان قرآن به فارسی را ارج می نهم. آنان باید قدر ببینند و بر صدر بنشینند زیرا هم به دین کمک می کنند و هم به زبان فارسی که این هر دو خدمات بسیار بزرگی هستند. از همین جا هم سلامم را به استاد آیتی میرسانم و امیدوارم ایشان را در جامه سلامت و کسوت عافیت هر چه زودتر ببینم و خداوند بر عمر پر برکت ایشان بیفزاید
نظرات